بچه هاي زمين شناسي پيام نور اردبيل
وبلاگ بچه های با معرفت زمین شناسی 86 پیام نور اردبیل

كاش به جاي اين همه باشگاه زيبايي اندام.يه باشگاه زيبايي افكار هم داشتيم.مشكل امروز ما اندامها نيستن افكارها هستن




تاریخ: 30 فروردين 1392برچسب:,
ارسال توسط

سلام به همه همكلاسيا و دوستاي خوبم اميدوارم حالتون خوب باشه و در سال جديد زندگي به كام همتون شيرين باشه




تاریخ: 29 فروردين 1392برچسب:,
ارسال توسط
عشق کوکی

تنهایی مثل یه درد که انداخته از پا

منو رو دوش میبره تا همونجایی که حرفات بوی خیانت میداد

اینو حسش کردم

حواست نبود از دهنت اسمش در رفت

همه عکسامو بسوزون تا نمونه یادگاری

بذار عوض شه هوات همه درارو وا بذار

حواست نبود وقتی پیشت آروم میشدم

حواست نبود با نبودت داغون میشدم

همین دوست داشتن واسه تو هضمش سخت بود

گفتم همه جوره پاتم ریحان حرفش حرف بود

برو زندگیتو با خیال راحت سر کن

بیدار نشو با صدای من این عادتو ترک کن

پیش غریبه ها نمیکنم طرفداریتو

هرکی پرسید میگم فقط طرفداری تو

حواست نبود از این به بعد حواستو جمع کن

همه چی بین ما شکست تو هم این شرایطو درک کن

گفتی از تموم دنیا رد شدم به تو رسیدم

قول میدم به روت نیارم هرچی پشت سرت شنیدم

دیگه حرفای قشنگت تو دلم جایی نداره

دیگه این دستای سردم به تو احساسی نداره            ......             

لیاقت می خواهد واژه ی "ما" شدن!

لیاقت می خواهد "شریک" شدن!

تو خوش باش به همین با هم بودن های امروزت...

من خوشم به خلوت تنهایی ام...

تو بخند به امروزم...

من میخندم به فرداهایت...





تاریخ: پنج شنبه 29 فروردين 1392برچسب:,
ارسال توسط مهندس نایب جاوید

  
 پسر بچه ای یک برگ کاغذ به مادرش داد .  مادر که در حال آشپزی بود ،دستهایش را با حوله تمیز کرد و نوشته را با صدای بلند خواند. او نوشته بود :
 
صورتحساب !!!
 کوتاه کردن چمن باغچه 5.000 تومان 
 مراقبت از برادر کوچکم 2.000 تومان 
 نمره ریاضی خوبی که گرفتم 3.000 تومان 
 بیرون بردن زباله 1000 تومان 
جمع بدهی شما به من :12.000 تومان  !

 
مادر نگاهی به چشمان منتظر پسرش کرد،چند لحظه خاطراتش را مرور کرد و سپس قلم را برداشت و پشت برگه صورتحساب این را نوشت:
 
بابت 9 ماه بارداری که در وجودم رشد کردی هیچ
بابت تمام شبهائی که به پایت نشستم و برایت دعا کردم هیچ
بابت تمام زحماتی که در این چند سال کشیدم تا تو بزرگ شوی هیچ
بابت غذا ، نظافت تو ، اسباب بازی هایت هیچ
و اگر شما اینها را جمع بزنی خواهی دید که : هزینه عشق واقعی من به تو هیچ است
 
وقتی پسر آن چه را که مادرش نوشته بود خواند چشمانش پر از اشک شد ودر حالی که به چشمان مادرش نگاه می کرد. گفت:
  مامان ... دوستت دارم
 
آنگاه قلم را برداشت و زیر صورتحساب نوشت:
قبلاً بطور کامل پرداخت شده !!!
نتیجه گیری منطقی: جایی که احساسات پا میذاره منطق کور میشه!!!
مادر متوجه نشد که پسرش داره سرش کلاه میذاره : جمع بدهی میشه 11.000 تومان  نه 12.000 تومان  !!!

 




تاریخ: دو شنبه 26 فروردين 1392برچسب:,
ارسال توسط شهرام